پنجشنبه ۰۳ آذر ۰۱ | ۰۲:۵۲ ۳ بازديد
21 تیر قرارمان 7 عصر جلوی لاله پارک بود. اول با ژاله سمت خاوران رفتیم. در طول سفرمان ژاله برایم از روشهای یادگیری برای آیلتس حرف می زد و من به دقت گوش می کردم. حرفهای ژاله برایم هم دلنشین بود هم آموزنده. از نوع حرفهایش کاملا مشخص بود که چقدر در انگلیسی پیشرفت کرده. او حرف میزد و من بحالش غبطه می خوردم تا اینکه از سمت یاغچیان وارد پاسداران شدیم.
ژاله گفت امروز قصد دارم برای دیدن دوستانم سری به فروشگاه اطلس بزنم به همین خاطر به ولیعصر رفتیم. در ولیعصر ترافیک سنگین بود. همین طور با ژاله حرف می زدیم و ذره ذره در ترافیک حرکت میکردیم. به ژاله گفتم تو باید بیشتر به من انگیزه بدهی. ژاله پرسید مثلا چه انگیزه ای؟ گفتم درسی، ورزشی و ... ژاله با تعجب گفت: و جنسی. سپس زد زیر خنده و مرا هم خنداند. حرفهای آن روز ژاله مرا به یاد سیزدهمین دیدارمان انداخت که دیداری بود پر از شوخی و خنده.
در حالیکه میگفتیم و می خندیدیم کم کم از ترافیک خارج شدیم. نزدیک فروشگاه اطلس بازهم ترافیک بود. البته زمانی که دختری مثل ژاله کنار توست ترافیک یک نعمت است زیرا باعث می شود بودنش را بیشتر حس کنی. ژاله پرسید چه ترانه هایی گوش می کنی. گفتم بیشتر ترکیه. اتفاقا ضبط ماشینم همان لحظه داشت صدای گونل را پخش می کرد. ژاله پرسید گونل را می شناسی؟ گفتم «آره. اولین بار وقتی دانشگاه فردوسی بودم ترانه هایش را شنیدم. حتی آن زمان شعری هم در وصفش سرودم»
همین که ژاله این حرف را شنید غیرتی شد. با صدای بلند گفت: «نفهمیدم چه گفتی!! تو برای این دختر شعر سروده ای؟ زود باش ماشین را نگه دار من پیاده شوم.» آن روز ژاله برای اولین بار نسبت به من غیرتی شد سپس با خنده گفت: «یادت باشد تو فقط باید برای من شعر بگویی.» غیرتی شدنش برایم زیبا و با مزه بود آنقدر که عشقم را نسبت به او چندین برابر بیشتر ساخت. دستش را بوسیدم و گفتم: اطاعت بهترین دختر دنیا. (برای خاطرۀ بعدی کلیک کنید)
برای نوشتن نظر کلیک کنید: (ارسال و مشاهدۀ نظرات)
خاطرۀ آن روز چنان برایم گوارا بود که باز مرا شاعر کرد:
- ۰ ۰
- ۰ نظر