جمعه ۰۴ آذر ۰۱ | ۲۱:۲۱ ۵ بازديد
دهم آذر تولد ژاله بود. از او خواسته بودم آن روز به منزلمان بیاید زیرا آرزو داشتم برایش جشن تولد بگیرم. ژاله نوشت: روز تولد به احتمال قوی وقت کمی خواهم داشت ولی بخاطر تو حتما سعی میکنم مدتی پیشت باشم.
یک روز قبل به بازار رفتم تا هم برای ژاله کادو بخرم و هم میوه و شیرینی. چون دقیقا نمیدانستم ژاله چه چیزی دوست دارد کارت هدیه گرفتم و مبلغش را نیز 546 هزار تومن زدم. مسئول باجه پرسید این دیگر چه جور مبلغی است چرا مبلغ رُند نمی زنی؟ گفتم اتفاقا خیلی هم رُند است. هدیه ای است برای جشن تولد دوستم. فردا پانصد و چهل و ششمین روزی است که باهم آشنا شده ایم.
فردای آن روز ساعت 12 با ژاله به منزل ما رفتیم. باز هم ژاله مثل ده روز قبل مرا بغل کرد و همدیگر را بوسه باران کردیم. پس از دادن کادو، ژاله بسیار تشکر کرد و گفت اگر خدا بخواهد یک روز هم برای تو جشن تولد خواهیم گرفت. آن روز با ژاله کلی گفتیم و خندیدیم. به ژاله گفتم من و تو فقط قدّمان یکی است وگرنه تو لیاقتت بسیار بیشتر از کسانی مثل من است. تو در اوج تنهایی هایم کنارم ماندی و قوت قلبی شدی برای من. فقط نمی دانم بعد از رفتنت به خارج، دوری ات را چگونه تحمل خواهم کرد.
ژاله خندید و گفت: اولا قد من از تو بلندتر است. ثانیا من حتی اگر خارج هم بروم باز هم رفاقتم با تو ادامه خواهد داشت. تو هم سعی کن مدرک زبانت را بگیری آن وقت بازهم می توانیم کنار هم باشیم. در پاسخ گفتم چشم عزیزم ولی مگر تو از من بلندتری؟ گفت بله که من بلندترم. گفتم باید اندازه بگیریم سپس هر دو پشت به دیوار ایستادیم و علامت زدیم. علامت ژاله دو سه سانت بالاتر از من شد. آن روز فهمیدم ژاله کمی بلندتر از من است.
همانطور که ژاله قبلا گفته بود بخاطر تولدش نمی توانست زیاد پیشم باشد زیرا در منزل خودشان منتظرش بودند. ساعت یک و نیم با ژاله از منزل خارج شدیم. بین راه ژاله بازهم از من تشکر کرد. من هم در پاسخ گفتم: ببخش اگر نتوانستم بیشتر از این کاری برایت بکنم. من هر کاری هم که برایت انجام دهم در مقابل محبتهایی که تو به من می کنی کاهی است در برابر کوه. آن روز ژاله در میدان فهمیده پیاده شد. شب بعد هم عکسهایی از جشن تولدش برایم فرستاد. (برای خاطرۀ بعدی کلیک کنید)
برای نوشتن نظر کلیک کنید: (ارسال و مشاهدۀ نظرات)
- ۰ ۰
- ۰ نظر