ژالــه / zhale

خاطرات من با بهترین دختر دنیا

بازگشت ژاله از میاندوآب

۴ بازديد


دوشنبه دوازدهم آبان به ژاله پیام فرستادم. از او پرسیدم دقیقا کی به تبریز خواهی رسید. ژاله نوشت الان تبریزم. گفتم خوش آمدی. آمدنت بهترین خبر دنیاست برای من. بگو کی می توانیم دیدار کنیم. دلم برایت لک زده. ژاله نوشت چند روز باید صبر کنی چون مریض شده ام سپس عکسی از خودش را در بستر بیماری برایم فرستاد.

با دیدن عکس نگرانش شدم. ژاله گفت نگران باش فقط یک سرماخوردگی است. اما باید برای اطمینان یک تست کرونا بدهم. خودم هم دلم میخواهد هرچه زودتر پیشت بیایم تا در منزل جدید کنار هم باشیم ولی خب باید صبر کنی تا حالم بهتر شود. ضمنا دعا کن تست کرونایم منفی باشد.



چاره ای جز صبر نداشتم. می دانستم که ژاله خواهد آمد. هر شب از دلتنگیهایم برایش می گفتم و او هم از احساس جدیدی که نسبت به من پیدا کرده بود. 
شب 21 آبان ژاله نوشت دیدارمان در منزل، روز 28 آبان خواهد بود. گفتم اگر بدانی چقدر دلتنگت هستم زودتر از این قرار می گذاشتی. ژاله گفت تو چهل پنجاه روز صبر کرده ای، این یک هفته را هم صبر کن. من قول داده ام بغلت کنم. خودم هم مشتاقم هر چه زودتر ببینمت پس کمی هم صبر کن.

آن شب حرفهایمان که تمام شد نوشتم: شبت بخیر بهترین دختر دنیا. ژاله هم در جواب نوشت: شب توام بخیر بهترین عاشق دنیا.  او آن شب با این جمله مرا بهترین عاشق دنیا لقب داد. نمی دانم آیا واقعا چنین هست یا نه ولی مسلما ژاله بهترین دختر دنیاست و شکی در او نیست. (برای خاطرۀ بعدی کلیک کنید)

برای نوشتن نظر کلیک کنید:  (ارسال و مشاهدۀ نظرات)