ژالــه / zhale

خاطرات من با بهترین دختر دنیا

روز تلخ جدایی

۳ بازديد


بعد از زمزمه های جدایی که 23 فروردین پیش آمد ژاله رفتارش کاملا به سردی گرایید. با اینکه گفته بود گریه نکن تنهایت نخواهم گذاشت، ولی متاسفانه چنین نشد. او دیگر به اسمسهایم آنگونه که باید پاسخ نمی داد. حتی چند بار گفتم بیایم دنبالت ولی هر بار پاسخ منفی شنیدم. این وضعیت چنان مرا بیقرار و پریشان کرده بود که روز بیست هفتم (عصر سه شنبه ساعت 5) بدون هماهنگی به ولیعصر رفتم. ژاله ساعت 5 از محل کارش بیرون آمد و به سمت سنگفرش رفت.

بی اختیار دنبالش دویدم و صدایش زدم ولی پاسخم را نداد. دقایقی بعد ژاله ایستاد. با التماس گفتم لطفا بگو تقصیر من چیست که مرا تنها می گذاری. ژاله نگاهی سرزنشگر به من کرد و رفت و من با کوهی از اندوه که بر دلم سنگینی میکرد سمت ماشینم برگشتم. داخل ماشین بغضم ترکید و های های گریستم. اما دیگر چه سود. ژاله تصمیمش را گرفته بود. او دیگر مرا دوست نداشت اما هرگز علتش برایم مشخص نشد. (برای خاطرۀ بعدی کلیک کنید)

برای نوشتن نظر کلیک کنید:  (ارسال و مشاهدۀ نظرات)