یکشنبه ۰۶ آذر ۰۱ | ۲۰:۰۸ ۴ بازديد
و عاقبت روزی که همیشه از آن می ترسیدم فرا رسید. ژاله رفت و مرا با غمها و بی کسیهایم تنها گذاشت. اینکه چرا رفت نمی دانم ولی چگونه رفتنش ماجرایی است غم انگیز که دستانم قادر به نوشتنش نیستند. او رفت و تقلّایی که من برای بازگرداندنش کردم نتیجه نداد:
https://www.aparat.com/v/tIiaS
برای دیدن ویدئوی غزل روی متن بالا کلیک کنید.
البته ژاله برحق بود زیرا جدایی رسم روزگار است و دنیای بیرحم را جایی برای عاشقان واقعی نیست. لیاقت ژاله بسیار بسیار بیشتر از ماندن در کنار فردی چون من بود. من نقایص فراوانی داشتم ولی با این حال ژاله دو سال با من به مهربانی رفاقت کرد و این از بزرگی اش بود.
https://www.aparat.com/v/tIiaS
برای دیدن ویدئوی غزل روی متن بالا کلیک کنید.
البته ژاله برحق بود زیرا جدایی رسم روزگار است و دنیای بیرحم را جایی برای عاشقان واقعی نیست. لیاقت ژاله بسیار بسیار بیشتر از ماندن در کنار فردی چون من بود. من نقایص فراوانی داشتم ولی با این حال ژاله دو سال با من به مهربانی رفاقت کرد و این از بزرگی اش بود.
هنوز هم وقتی نامش بر زبانم می آید یا خاطراتش در ذهنم مصور می شوند اشک از دیدگانم جاری می شود. او درسهای بزرگی به من داد و تجربیات بسیاری کنارش کسب کردم. به راستی که هم دوست بود هم استاد. (برای خاطرۀ بعدی کلیک کنید)
برای نوشتن نظر کلیک کنید: (ارسال و مشاهدۀ نظرات)
- ۰ ۰
- ۰ نظر