شنبه ۰۵ آذر ۰۱ | ۱۷:۴۳ ۴ بازديد
عصر 29 اسفند (98) کنار پنجره بیرون را تماشا میکردم که دیدم آن طرف تر پرستویی کوچک روی بالکن نشسته است. من از کودکی عاشق پرندگان، مخصوصا پرستوها بودم. پرستو نماد رسیدن بهار و مهاجرت به مناطق گرمسیری است. در شعرهای گذشته ام بارها و بارها نام پرستو دیده می شود.
دیدن یک پرستو آن هم نزدیک فصل بهار، احساسی عجیب در دلم برانگیخت و اندکی از غمهایم را در فراق ژاله تسکین داد. بی اختیار دست به قلم شدم و غزلی را که از تماشای آن پرستو در زبانم جاری شده بود نوشتم. در این غزل با چشمی اشکبار دلم را به امید گره زدم بلکه در بهاری که پیش روست چشمم به دیدار ژاله ام روشن شود. (برای خاطرۀ بعدی کلیک کنید)
https://www.aparat.com/v/SMB7k
برای دیدن ویدئو روی متن بالا کلیک کنید:
برای نوشتن نظر کلیک کنید: (ارسال و مشاهدۀ نظرات)
- ۰ ۰
- ۰ نظر