سه شنبه ۰۱ آذر ۰۱ | ۲۳:۱۶ ۲ بازديد
دیدار سیزدهم چنان مرا شاد کرده بود که تصمیم گرفتم به همین بهانه کادویی برای ژاله بخرم. 16 فروردین پس از خرید کادو، ده و نیم شب دوباره به ولیعصر رفتم. ژاله از مغازه آمد و سوار شد سپس باهم رفتیم سمت میدان فهمیده. وسط راه کنار خیابان توقف کردم و گفتم ژاله چشمانت را باید ببندی. پرسید چرا. گفتم تو ببند. چشمانش را که بست کادو را در دستش گذاشتم. کادو یک عدد رژ لب بود به همراه دو عدد لاک.
ژاله وقتی چشمانش را باز کرد با صدای بلند گفت: وای مرسی فرزاد سپس برای اولین بار مرا بوسید. به او گفتم دیروز تو با خنده هایت مرا خوشحال کردی من هم خواستم امروز تو را خوشحال کنم. ژاله هم تشکر کرد سپس رفتیم جلوی لاله پارک و ژاله همانجا پیاده شد. (برای خاطرۀ بعدی کلیک کنید)
برای نوشتن نظر کلیک کنید: (ارسال و مشاهدۀ نظرات)
اشعار و حرفهای ارسال شده بعد از دیدار:
- ۰ ۰
- ۰ نظر